سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیرت
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 اسفند 29 توسط جوشش | نظر
سالی که نکوست
 

 

بهارش تویی...

 

 سال نو مبارک




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 اسفند 26 توسط جوشش | نظر بدهید
پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند
 
چه رها چه بسته مرغی

 

که پرش شکسته باشد.

یادش بخیر

 




نوشته شده در تاریخ شنبه 89 اسفند 14 توسط جوشش | نظر

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به   آن   خانه برگردی یا نه؟

   

لازم است گاهی از مسجد، کلیسا  بیرون بیایی و ببینی پشت   سر اعتقادت چه می  بینی ترس یا حقیقت؟

لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟

لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟

لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟

لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟

و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 اسفند 12 توسط جوشش | نظر بدهید

رسول اکرم " ص " وارد مسجدمدینه شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود ، و هر دسته‏ای حلقه‏ای تشکیل‏ داده سر گرم کاری بودند : یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به‏ تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظرگذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد . به کسانی که همراهش بودند روکرد و فرمود : " این هر دو دسته کار نیک می‏کنند و بر خیر و سعادتمند " . آنگاه جمله‏ای اضافه کرد : " لکن من برای تعلیم و داناکردن فرستاده شده‏ام " ، پس خودش به طرف همان دسته که به کار
تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست ...

 

 




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.