همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم
سلام علی قلب زینب صبور...
برای ما اربعین حسینی ست
اما برای خواهرش ...
اربعین بی حسینی...
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای !
گفت یا آب است یا خاک است یا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو این عمر چیست؟
گفت یا برق است یا باد است یا افسانه ای...
گفتمش اینها که میبینی چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند یا مست اند یا دیوانه ای...
گفتمش احوال عمرم را پس از مردن بگو...
گفت یا باغ است یا نار است یا ویرانه ای...
امان از ماجرای پیکر او ...
امان از ماجرای حنجر او...
تنی ماند و سری بر نیزه ها رفت...