نوشته شده در تاریخ شنبه 91 مرداد 21 توسط
جوشش | نظر
باز هوای سحرم آرزوســــت
خلوت و مژگان ترم آرزوسـت
شکوه ی غربت نبرم این زمان
دسـت تو و روی توام آرزوست
خسته ام از دیدن این شوره زار
چشم شقایق نگرم آرزوست
واقعه ی دیدن روی تو را
ثانیه ای بیشترم آرزوست
نوشته شده در تاریخ جمعه 91 مرداد 13 توسط
جوشش | نظر بدهید
ای رفته کمکم از دل و جان، ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا
چشم حسود کور، سخن با کسی مگو
از من نشان بپرس ولی بینشان بیا
ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بی آنکه دلبری کنی از این و آن بیا
قلب مرا هنوز به یغما نبردهای
ای راهزن دوباره به این کاروان بیا
