سلام
مرسي
دلش درياي خون، چشمش به در بود/ اميدش ديدن روي پسر بود
پدر مي گشت قلبش پاره پاره/ پسر مي کرد بر حالش نظاره
پدر چون شمع سوزان آب مي شد/ پسر هم مثل او بيتاب مي شد
پسر از پرده ي دل ناله سر داد/ پدر هم جان در آغوش پسر داد