پيام
+
گفتم: "لعنت بر شيطان!"
لبخند زد!
پرسيدم: "چرا مي خندي؟"
پاسخ داد: "از حماقت تو خنده ام مي گيرد"
پرسيدم: "مگر چه کرده ام؟"
لبخند زد!
پرسيدم: "چرا مي خندي؟"
پاسخ داد: "از حماقت تو خنده ام مي گيرد"
پرسيدم: "مگر چه کرده ام؟"

غزل صداقت
91/6/2
سيرت
گفت: "مرا لعنت مي کني در حالي که هيچ بدي درحق تو نکرده ام!"
با تعجب پرسيدم: "پس چرا زمين مي خورم؟"
جواب داد: "نفس تو مانند اسبي است که آن را رام نکرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند!"
پرسيدم: "پس تو چه کاره اي؟"
پاسخ داد: "هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛
فعلا برو سواري بياموز!"
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید