چقدر زیباست که... |
· که من تنها به یک چیز مشغول باشم! · که من همه ی چیزها را فقط با یک چیز سنجه کنم! · که من فقط یک بزرگ داشته باشم! و تنها یاد او برایم بزرگ باشد! · که من فقط هر چیزی را که یاد او را برایم تداعی می کند دوست داشته باشم! · که من تنها برای رضایت یکی زندگی کنم! · که من در نزدیکی نزدیکی او باز هم احساس دوری کنم! · که من همواره دلتنگ و حیران ملاقاتش باشم! · که من او را در همه حال چهارم سه تا بدانم! وای که دل انگیزترین تجربه حیات انسان می تواند باشد! · که من خودم را او ندانم! که چه حماقت بزرگ فراگیری شده است! · که من تسلیم بی ادعا بی چرا باشم! و چه چه عجیب است فرار از دوست مگر که در دوستی شک باشد! · که من او را نشناسم هرگز تا بشناسم به حقیقت او را! که هر چیز به خودش شناخته می شود و او .... · که من خاموش باشم و نادانی و ناآگاهیم را هی کنم تا شاید در اعتراف نمیدانم به حیرت آگاهی دست یابم! |