مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش ازدل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از ریشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت وطلاطم شروع شد
از فال خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
درسجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد
سیرت