سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیرت
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 مهر 14 توسط جوشش | نظر

آمدنم بهر چه بود؟؟؟؟

سالها پیش از این
زیر یک سنگ ، گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم ، همین
یک کمی خاک که دعایش
پرزدن آن سوی پرده ی آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود

خاک
هرشب دعا کرد
ازته دل خدا را صدا کرد
یک شب ، آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای ازخاک را برداشت
آسمان را درآن کاشت

خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد

خاک
توی دستان خدا نور شد
پرگرفت، از زمین دور شد

راستی...!
من همان خاک خوشبخت
من همان " نور" هستم
پس چرا گاهی اوقات
      این همه از
"" خدا""دور هستم؟؟؟؟




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.