سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیرت
نوشته شده در تاریخ جمعه 90 مهر 15 توسط جوشش | نظر بدهید

باز باران زیارت.. باترنم

عاشقانه
می خورد بر بام قلبم
می روم بر آسمان ها
چون پرستو های عاشق
بی تکلف .
دل بریده

 


ازهمه دل بستگی ها
گم شوم در صحن و ایوان
یادم آید
با تو بودم
توی یک افسانه بودم
من نمی دانم که بودم ؟
مرده بودم، یا که زنده؟
مست بودم یاکه هوشیار؟
تشنه بودم یا که سیراب؟
من نمی دانم که بودم ؟
هرچه بودم
در کنارت شاد بودم
 ...
با رضا همراه بودم....

 




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.