سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیرت
نوشته شده در تاریخ شنبه 89 بهمن 30 توسط جوشش | نظر بدهید
رفته بودند آقا برایشان خطبه ی عقد بخواند
 

 

آقا خطبه را که خوانده بود به عروس و داماد گفته بود حالا یک سفارش به عروس خانم دارم یک سفارش هم به آقا داماد

منتها وقتی سفارش عروس خانم را می گویم آقا داماد باید گوشش را بگیرد و نشنود

وقتی هم سفارش آقا داماد را می گویم عروس خانم باید گوشش را بگیرد و نشنود

حالا کدامتان اول دست روی گوشش می گذارد؟...

بعد گفته بود شوخی کردم. نمی خواهد دست توی گوشتان فرو کنید.

اما هر کدامتان بدانید که نباید به سفارش آن یکی کاری داشته باشید..

منظور آقا این بود که عروس و داماد نباید یک سره توی روی هم در بیایند و بگویند چرا به سفارش آقا عمل نکردی ...

هر کس باید به فکر سفارش خودش و وظیفه ی خودش باشد...

..............................

عاقد آیت الله بهجت بود

داماد هم علیرضا پناهیان بود

 




نوشته شده در تاریخ شنبه 89 بهمن 23 توسط جوشش | نظر

"بل هم أضلّ" منم ....که...

و روزگاری شده است

که لیاقت قربانی شدن برای شما را

از ما گرفته اند

و به گاو و گوسفندها داده اند...

 

.............

فرموده بود سُدَیر!

اگر به اندازه ی این گله ی گوسفند، یار داشتم قیام می کردم

سدیر گوسفندها را شمرده بود، هفده تا بودند...

 (وبلاگ حتی بیشتر)




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 بهمن 14 توسط جوشش | نظر بدهید

روزی روزگاری فردی به دنبال عالم ترین عالم گشت. وقتی فهمید اون عالم در شهری دور زندگی می کنه رفت و پس از مدتی به اون شهر رسید.


با پرس و جو به در خانه عالم رسید.


 در زد.


 فردی پیر و ساده پوش پشت در آمد و به داخل دعوتش کرد.


داخل شد و با خانه ای ساده که فقط یک کتابخانه و میزی برای خواندن کتاب بود مواجه شد. اتاقی کوچک بدون هیچ وسیله ای.

 

مرد از عالم پرسید:  پس وسایل زندگیت کجاست؟

   

عالم نگاهی کرد و جواب داد: وسایل زندگی تو کجاست؟

   

مرد گفت من اینجا مسافرم وسایل زندگیم اینجا نیست خانه و کاشانه ام اینجا نیست  ...

  

 

عالم جواب داد:من هم مسافرم

مسافر...




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 بهمن 10 توسط جوشش | نظر

...أَمَرَهم بمدارستها و النّظر فیها و تعاهدها و العمل بها ...

عن اسماعیل بن جابر، عن أبی عبدالله علیه السلام أنّه کتب بهذه الرّسالة إلی أصحابه و أمرهم بمدارستها و النّظر فیها و تعاهدها و العمل بها فکانوا یضعونها فی مساجد بیوتهم فإذا فرغوا من الصّلاة نظروا فیها...

 

..............

یک عهدنامه ای امام صادق علیه السلام دارد که نمی دانم چرا هیچ جا صحبتی از آن نیست...

روضه ی کافی را که باز کنی اولین حدیث، همین عهدنامه است. فیض کاشانی هم توی وافی آن را تصحیح کرده...

اگر بخواهی همه اش را توی برگه ی  A4 تایپ کنی شاید بیست صفحه بشود و شاید کمتر.

خود حضرت دستور داده اند که اصحابشان و همه ی شیعیان این عهدنامه را متن درسی قرار بدهند(أمرهم بمدارستها) و با دقت آن را بخوانند و خودشان را به آن ملتزم کنند و به مفاد ان عمل کنند.

و دستور داده که شیعیان آن را در مکانی از منزلشان که آنجا نماز می خوانند، نصب کنند و بعد از هر نماز در آن تأمل داشته باشند...

این عهدنامه  با همه ی طول و تفصیلش از اول تا آخر، آداب شیعه بودن را یاد می دهد.  

یک بار که از اول تا آخرش بخوانی توی دستت می آید که حضرت خواسته، شیعه را برای دوران سکوت امام معصوم و بعد از آن برای دوران غیبت آماده کند. طوری که از شیعه خطایی سرنزند که غیبت و غربت حق را به درازا بکشاند. کاری نکند که خودش را به خطر بی فایده بیاندازد...

دلسوزی ها و نگرانی ها و سفارش ها وعشق ورزی های پدرانه توی این فرازها موج می زند...

یک عالمه سفارش...

این که برخوردتان چطور باشد... باوقار باشید... آرامش داشته باشید... با حیا باشید...کبر نداشته باشید...

این که با اهل باطل چطور معاشرت و برخورد کنید....

اولین بار که این عهدنامه را خواندم بیشتر تأسفم از این بود که چرا برای منی که خودم را آستان نشین این خانواده می دانم،این کلمات این قدر تازگی دارند...

انگار که تا حالا از هیچ کس نشنیده باشم...

می گوید شما چاره ای ندارید از اینکه با اهل باطل-آنها که ولایت ما را قبول ندارند- نشست و برخاست  داشته باشید... به خدا آن نفرتی که آنها توی دلشان نسبت به شما دارند خیلی بیشتر از آن چیزی ست که ابراز می کنند... آنها ابداً با شما دوست نخواهند شد ... اصلاً جنس شما با آنها فرق می کند...نکند یک وقت حق را به آنها عرضه کنید...نکند راز ما را برای آنها فاش کنید... نکند یک وقت به مقدسات آنها اهانت کنید... دوست دارید آنها هم به مقدسات شما اهانت کنند؟... وقتی در اجتماع آنها نماز می خوانید مثل آنها نماز بخوانید...

هیچ کدامتان از نظر فردی خودش متابعت نکند...

مواظب بدعتها باشید...

زیاد دعا کنید... زیاد ذکر بگویید...

از حرام خدا اجتناب کنید...

با دشمنان خدا بددهنی نکنید...می دانید اگر آنها هم به دوستان خدا دشنام بدهند چه می شود؟ انگار که به خدا دشنام داده اند...

شما از این فتنه ها خلاص نمی شوید  مگر وقتی که از دشمنان خدا اذیت های زیادی ببینید ... صبر کنید... طاقت بیاورید... کظم غیظ داشته باشید...

در برابر بلاهای دنیا تحمل داشته باشید...

 

دلم نمی خواهد با ترجمه های بی نظم و بی قاعده خدای نکرده عظمت این عهدنامه را کم کنم...

فقط خواستم بگویم مولایمان با شیعیانش عهدنامه ای دارد...

آنهایی که تشنه اند، بگردند ، پیدا کنند و نوش جان کنند...

 

....................

http://ghadeer.org/hadis/2086/20860002.htm

(برداشت از وبلاگ حتی بیشتر..)




نوشته شده در تاریخ جمعه 89 بهمن 1 توسط جوشش | نظر

شیطان به این روایت...
به روایت افسانه ها روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد.
او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خود پرستی، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت طلبی و دیگر شرارتها بود.
ولی درمیان آنها یکی بسیار کهنه به نظرمیرسید که بهای گران قیمتی داشت وشیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.
کسی از او پرسید: این وسیله چیست؟ شیطان پاسخ داد: این ناامیدی و افسردگیست . آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟
شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: " چون این موثرترین وسیله من است . هرگاه سایر ابزارم بی اثر می شوند، فقط با این وسیله می توانم در قلب انسانها رخنه کنم وکاری را به انجام برسانم.
اگر موفق شوم کسی را به احساس ناامیدی ، دلسردی واندوه وادارم، می توانم با او هرآنچه می خواهم بکنم... من این وسیله را در تمامی انسان ها بکار برده ام . به همین دلیل این قدر کهنه است.




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.