این عکس هنری مربوط به سایت پیوندها می باشد که اغلب در زمان بازدید صفحات اینترنتی و گاهی نیز بطور خودکار بدون درج وب گاه های فیلتر شده رویت میشود.
بر اساس اطلاعات سایت های آماردهنده ، تعداد بازدید روزانه این تارنما نزدیک به 2 میلیون بار در روز می باشد [ در اینصورت عکس قرار گرفته در این صفحه، پربیننده ترین عکس در یک روز در کل دنیا می باشد] و پهنای باندی نزدیک به 130 گیگ ماهانه مصرف دارد از نظر این سایت ها ارزش این صفحه اینترنتی با توجه به میزان بازدیدش معادل 2/5 میلیون دلار آمریکا برآورد شده است .
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکمها قیاسی نیست
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت میهراسی نیست
فقط به فکرِ خودت باش، ای دلِ عاشق
که خودشناسیِ تو جز خداشناسی نیست
به عیبپوشی و بخشایشِ خدا سوگند
خطانکردنِ ما غیرِ ناسپاسی نیست
دل از سیاستِ اهلِ ریا بکن، خود باش
هوای مملکتِ عاشقان سیاسی نیست
در ادامه ی این شعر فاضل فقط باید یه دعا کرد...
خدایا دلهامان را بگشا ؛ نه فقط بروی نزدیکان و عزیزانمان ،
بلکه بروی همه انسانها .
یاری مان کن تا دیر قضاوت کنیم و زود ببخشیم ؛ زود ببخشیم....
خدایا، دلم را مثل درخت سیبی که در کوچه باغ بهار ساکن است، سبز فرما و دست هایم را در رودهای
عاشقانه دعا که به دیدار تو می آیند، شناور کن!
بارالها، مخواه که شکوفه های جوانی ام، پرپر شوند؛ پیش از آنکه از جبرئیل به تو نزدیک شده باشم!
"به یاد جوان های شهید"
خاک لاله گون، هر صبح، عطر سرشار از نفس های جوانی تان را بر دوش نسیم می ریزد. لاله ها، هر بهار،
دامنه کوه ها را با یاد خزان شما، سرخ رنگ می زنند و باد، هر عصر، سرگردان شما، کوه به کوه و دشت به
دشت، هجرانتان را مویه می کند.
ای راست قامت تر از الوند، ای مردان حماسه، ای شهیدان خدایی! ما هنوز سوگ نشین شما سیاوشانیم.
ای آرش های حسینی مکتب ما! تمام روزهای جوانی خود را با پرهیزکاری و مردانگی و غیرت شما مشق
می کنیم.
یاد شما جاویدان تر از همه خاطره های ماندگار ماست.
ای خاطره های خوش ماندگاری، ای شهیدان جوان ایران، یادتان جاوید!
برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد
و پس از تنهاییت، نفرت از کسی نیابی
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی
از جمله دوستان بد و ناپایدار
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی تردید مورد اعتمادت باشد
و چون زندگی بدین گونه است
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی
آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند
سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت
و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛
سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست،
کاش پُشتم را این همه سنگین نمیکردی.
من هیچگاه نمیرسم و در لاک سنگی خود خزید،از همه جا ناامید...
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد.
زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود.
گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد.
چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی
و هر بار که میروی، رسیدهای
و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست،
تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی؛
پارهای از مرا.
خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت.
دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور
سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی؛
و پارهای از(او) را با عشق بر دوش کشید